به نام خدا
با سلام و نثار دعای خیر
گفته شد اپیدمی کرونا و لجام گسیختگی ویروسها که مدت هاست آغاز شده، انتظار میرود انواع هوشمندتر آن نیز در آیندهای نه چندان دور به میدان بیایند. این ویروسها به نوعی مهار انسان را خواهند کشید تا زمین، این کره استثنایی در کیهان (از بین صدها سیاره شناخته شده و میلیونها سیاره ناشناخته دیگر)، از دست انسان و بلند پروازیهایش نجات پیدا کند. موضوع ویروسها و قابلیت کپی سازیهای متنوع هوشمندانه آنها موضوعی است که به تدریج بر انسان آشکار خواهد شد. با معلوم شدن حکمت زندگی این موجودات در جهت حفظ زمین، بیشتر به فلسفه طراحی چنین موجوداتی در اکوسیستم پی خواهیم برد (در مورد رشد انواع این قابلیتها در کپی سازی بازهم صحبت خواهیم کرد).
اما از آنجا که این اپیدمیها تنها خطر پیشرو نیست و انسان در برهه حساس و در نقطه عطفی در مسیر حیات خود قرار دارد؛ لازم است تصمیماتی اساسی را برای خود و آیندهاش بگیرد. همچنین باید دورنمای درستی از آن چه که با آن مواجه خواهد شد، در اختیار داشته باشد. هرچند که این دورنما به هیچ وجه خوشایند نیست، ولی بهتر است تا نسبت به آن آگاهی داشته باشد. در اینجا راه حل اساسی در خود فریبی و فرار از حقیقت نیست. حقیقتی که مدتهاست واقعیاتی از آنرا به چشم خود در سرتاسر دنیا میبیند. واقعیتی که خبر از اپیدمی دیگری را میدهد. یک اپیدمی ذهنی که برای بشر و بشریت به مراتب مهلکتر از کروناست و میتوان آن را اولین تجربه اپیدمی ذهنی برای بشر قلمداد کرد.
این پدیده که سطوح بسیار مقدماتی و خفیف آن مدتهاست در جوامع بشری شروع شده، به طرز فاجعهآمیز و خفتباری بشر را تهدید میکند که نه تنها جانها را به خطر میاندازد؛ بلکه ارزش انسان بودن را به طرز وحشتناکی نشانه میرود (هرچند که اکنون ممکن است وقوع چنین پدیدهای بسیار غیرواقعی و نامحتمل به نظر بیاید). اشاره به این موضوع فقط به منظور کسب آمادگی در مواجهه و پیشگیری از آن است (هرچند که پیشگیری کامل، امکان ناپذیر است). این معضل پیشرو، را میتوان اپیدمی جهانی ذهنی بیخودیگری (زامبیگری) نامگذاری نمود (نام زامبی اشاره به داستانی تخیلی است که در آن مردگان در این دنیا زنده شده و از قبرها بیرون میآیند و اما در واقع زنده شدن مردگان در این دنیا امکانپذیر نیست و این فقط یک تشبیه است).
اپیدمی بزرگی که انسان را در آینده به شدت تهدید میکند، اپیدمی ذهنی «بیخود از خود شدن (زامبیگری)» انسان است که در آن صورت افراد مبتلا، کنترل و احاطهای بر اعمال و رفتار خود ندارند و دست به ارتکاب جنایات و اعمال عجیب و غریبی میزنند که به هیچ عنوان توجیه عقلانی و منطقی ندارد. در این پدیده حتی خود فرد نیز از علت و چگونگی ارتکاب این جنایات آگاه نبوده و به صورتی بیاراده، اقدام به ارتکاب اقدامات غیرعادی مینماید و از چگونگی آن نیز بیاطلاع است. ارتکاب چنین جرایم جنایتباری چندین مشخصه ویژه دارد که نسبت به ارتکاب همه جرایم در گذشته به طور کامل متفاوت است. از جمله مهمترین این تفاوتها عبارتند از:
- خارج بودن از اختیار فرد مبتلا، بیارادگی و از خود بیخودی به هنگام ابتلا
- تمایل ناخودآگاه به ارتکاب جنایت
- عدم شناخت خود و دیگران به هنگام ابتلا (حتی نزدیکان و اعضای خانواده)
- آنی بودن بُروز این ابتلا(فرد بهصورت ناگهانی دچار این بیماری ذهنی میشود.)
- کور و بیهدف بودن اقدام فرد و عدم انتخاب نسبت به موضوع، زمان ارتکاب و…
- عدم وابستگی فرد به هر نوع جریان و گروه خاصی که تصور شود اقدام او ناشی از تاثیر آن جریان بوده است (مگر بر حسب اتفاق).
- عدم وابستگی فرد به کسب منافع مالی و مادیات که انگیزهای برای ارتکاب بیخودیگری (زامبیگری) محسوب شود.
- عدم تعلق به هر نوع طبقه اجتماعی و صنفی خاص
- عدم وجود هرگونه ترسی در اقدام به بیخودیگری (زامبیگری) حتی ترس از جان (زیرا همه این افراد به هنگام ارتکاب جرم برای نجات جان دیگران به اجبار کشته خواهند شد).
- عدم برنامهریزی فرد مبتلا از قبل برای ارتکاب اقدامات مجرمانه (از قبیل طراحی برای ارتکاب جرم، تهیه سلاح و…)
- عدم اطلاع فرد مبتلا از قبل در مورد ابتلا به بیماری ذهنی «بیخودی» (به عبارت دیگر هیچ کس خبر ندارد که به بیماری ذهنی بیخودی (زامبی) مبتلا خواهد شد. بنابراین ترس و وحشتی بیسابقه بر جوامع بشری حکمفرما میشود).
- عدم اطلاع فرد مبتلا از آن چه را که به هنگام بیخودی (زامبیگری) انجام میدهد (عدم وجود طرح و نقشه و برنامه قبلی) و یا عدم اطلاع از کم و کیف موضوع بعد از ارتکاب آنچه را که انجام داده است (اگر بر فرض زنده بماند و کشته نشود. زیرا همه مجبور خواهند شد که برای حفظ جان خود در مقابل چنین پدیدهای، مسلح باشند).
- عدم مصونیت هیچکس از قربانی شدن توسط فرد مبتلا. بواسطه این که در لحظه ابتلا فرد مبتلا به بیماری ذهنی بیخودی (زامبیگری) حتی خانواده و نزدیکان خود را هم نمیشناسد.
- عدم امکان نجات فرد مبتلا به طرق رایج درمانی مانند روانپزشکی، روانکاوی و…
- عدم ارتباط و وابسته بودن ابتلا به زامبیگری به سوءپیشینه. ابتلا به این بیماری ذهنی با سوءپیشینه خاص و جنایی اکثریت غریب به اتفاق مبتلایان (در صورتی هم که فرد مبتلا سوءسابقه داشته باشد، صرفاً اتفاقی است و ارتباطی به این پیشینه ندارد). به عبارت دیگر
- عدم امکان شناسایی افراد مستعد به ابتلا به این بیماری ذهنی از قبل. زیرا معمولا زمانی فرد شناخته میشود که اقدام به انجام اقدامات مجرمانه جنایی خارج از اراده خود نموده و در این صورت دیگر چیزی نمیتواند او را متوقف کند و…
- …
نکته: به فیلم سینمایی سلیمان نبی(ع)، اشخاصی که دچار چنین حالتی میشدند، مراجعه شود.
اما انواع سطح پایینتری از این اپیدمی ذهنی که البته قابل قیاس با نوع پیشرفته آن نیست مدتهاست که وجود دارد. در این سطح ابتدایی از بروز این مشکل ذهنی احساس میکنیم که افراد دیگر خودشان نیستند و انگار که با یک جسم بیجان طرف هستیم. حالت چشم این افراد تغییر میکند و ثبات شخصیتی خود را از دست میدهند (این ورژنها بسیار خفیفتر از ورژنهای پیشرفته هستند و همه مشخصههای ذکرشده پیشگفته را ندارند). در این سطح مقدماتی (ورژن های ابتدایی) این پدیده ذهنی سالهاست که در گوشه و کنار دنیا شاهد ارتکاب جنایاتی کور بدون آنکه اهداف خاصی را دنبال کند، از سوی مبتلایان هستیم. هر روز نیز باید انتظار افزایش تعداد ارتکاب این موارد و شاهد بروز رخدادهای حیرتانگیز تاسفباری از این دست را داشت. به طوری که به زودی این پدیده حتی به همین صورت ابتدایی خود، دنیا را با یک معضل بزرگ مواجه خواهد نمود و باعث میشود تا زنگ خطر برای بشریت به صدا درآید. اما همانطور که گفته شد، خطر اصلی هنگامی است که سطوح بالاتر (ورژنهای بالاتر) این بیماری ذهنی تظاهر پیدا کنند.
اما قبل از اینکه راجع به علل پشت صحنه ابتلا به بیماری ذهنی بیخودیگری (زامبیگری) صحبت شود؛ مایلم ابتدا گذری به نحوه پیشگیری بسیار کلی آن بنمایم (البته بررسی و تشریح موضوع بسیار مفصلتر از این حرفهاست).
معرفتگرایی تنها راه نجات بشریت
انسان به خودی خود موجودی است که با وجود «معرفت» معنا و مفهوم پیدا میکند. او موجودی نیست که مانند سایر جانداران صرفا بر اساس غریزه زندگی کند. جدایی از «معرفت و معنویت» برای انسان سرنوشتی دیگر را رقم میزند که در مورد سایر موجودات تفاوتی فاحش دارد.
بنابراین ضمن تبریک فرارسیدن ماه مبارک رمضان که فرصتی برای بازگشت به معنویت و کاستن از آلودگیهای جسم، ذهن و روان میباشد؛ با تاکید براین که «معرفتگرایی» تنها راه نجات بشریت است و میتواند بسیاری از مشکلات پیش روی انسان را اگر چه نتواند بهطور کامل پیشگیری کند، ولی بهطور قطع میتواند کاهش دهد.
از اینرو باز هم توصیه میشود تا با هستی آشتی کنیم و با آن همراه شویم و نه تنها زمین را وطن خود بدانیم، بلکه بدانیم که کیهان و همه هستی وطن ماست (اینتریونیورسالیزم) امروز زمین ما را رد نموده و مردود دانسته است. اما وای از روزی که هستی ما را نخواهد و شرم از وجود انسان، همه کائنات را از همراهی با ما باز دارد. امروز شاهد هستیم که جسم انسان مورد حمله قرار گرفته، اما فردا ذهن انسان تحت حمله قرار خواهد گرفت و اتفاقاتی خواهد افتاد که انسانی را که قرار بوده اشرف مخلوقات باشد، تبدیل به اسفل مخلوقات نماید (البته در نهایت طرح الهی شکست نخواهد خورد). این پیچیده شدن مسیر، باعث سختتر شدن راه و جا ماندن مدعیان دروغین کمال شده و همه رویاهای شیرین انسانهای خودخواه و مغرور را بر باد خواهد داد.
پس تا فرصتی باقی است به فلسفه خلقت خود بیندیشیم و بدانیم که چنین خلقتی بینهایت هوشمندانه است و مسیر آن نیز بسیار مهندسی و با طرح و برنامه حساب شدهای به پیش میرود. لازم است تا هویت اصلی خود را پیدا نمود و جایگاه خود را در هستی یافته و درک کنیم. در اینصورت با تن واحده خود در هستی به وحدت خواهیم رسید و با همسویی (همفازی) با ذهن کلتر کیهان نسبت به بروز مشکلات پیشروی که ذهن انسان را نشانه رفته، پیشگیری کرده و از مصونیت بیشتری برخوردار شد (با همسویی ذهن انسان با ذهن کل هستی، انسان قادر به درک جایگاه خود در خلقت خواهد شد) و در آن صورت میتواند روزگار بهتری در انتظار انسان باشد.
به امید خدا ادامه دارد…
با آرزوی توفیق الهی
محمد علی طاهری