بر خلاف تصور رایج، مقام انسان صالح، مقامی نیست که بتوانیم تنها با انجام کارهای نیک به آن برسیم. این مقام با ادراکاتی به دست میآید که منجر به صلح با خدا، صلح با هستی، صلح با خود و صلح با دیگران میشود. یعنی انسان صالح، با خدا، با هر یک از اجزای هستی، با خود و با دیگران به صلح رسیده است و با هیچ کدام تضادی ندارد. بنابراین، افکار، اعمال و گفتار او نیز بر مبنای این صلح درونی و همهجانبه شکل میگیرد.
صلح با خدا
تا وقتی که انسان درک درستی از «عدالت» و «حکمت» خداوند نداشته باشد هر واقعه ناخوشایندی در زندگی میتواند عامل تضاد او با خدا شود. یعنی ناآگاهی باعث میشود گمان کند خداوند نسبت به او ظلمی روا داشته است و به همین دلیل، نه تنها عدالت الهی را انکار میکند؛ بلکه نسبت به حکمت الهی نیز معترض خواهد بود. این در حالی است که بر اساس عدالت الهی (که با قوانین جاری در هستی تحقق دارد)، حقوق همه اجزای هستی رعایت میشود و حکمت الهی نیز بهطور قانونمند این عدالت را اجرا میکند.
هر یک از ما بر اساس طرح عظیم و حساب شدهای آفریده شدهایم و با سپری کردن مراحل مختلفی از حیات، به سوی هدف ارزشمندی پیش میرویم. «حکمت الهی» بهطور قانونمند چنین طرحی را به اجرا میگذارد. اما درک این حقیقت، تنها بر پله عشق و با آگاهی از این طرح بهدست میآید. کسی که به ادراک و اشراق میرسد، از یک طرف در رابطه عاشقانه با خدا به صلح عمیقی با او دست مییابد و از طرف دیگر، با آگاهی یافتن از حکمت و عدالت الهی، با همه وجود شاکر او میشود.
یکی دیگر از عوامل تضاد با خداوند، عدم فهم و درک فلسفه «عبادت» است. بسیاری از ما به اشتباه گمان میکنیم که عبادت، کالایی برای داد و ستد با خداوند است؛ در حالی که انواع عبادات، راه و روشهای نزدیک شدن به خداوند است و برای این به آنها توصیه شده است که یقین انسان نسبت به حقایق هستی را افزایش میدهند و با ایجاد تحول درونی، عامل رشد کمالی او میشوند.
صلح با هستی
با توجه به مفهوم واژه «هستی» میتوان گفت که هستی، مجموعه هستها یعنی ذات مقدس خداوند و مخلوقات او است. صلح با هستی شامل دو تحول است:
- آشکار شدن اهمیت وجود هر جزء از اجزای هستی برای انسان که او را مبهوت رابطه عمیق این اجزا با یکدیگر و مجذوب عشق جاری در هستی میکند.
- رسیدن به این درک که لازم است هر رویدادی در جهان هستی بر اساس حکمت خداوند جاری باشد و نباید میل شخصی خود را به هیچیک از اجزای هستی، از جمله فلک و یا زمان تحمیل کرد.
آنچه انسان را به سوی چنین صلحی سوق میدهد «همفازی کیهانی»، «همفازی با فلک» و «همفازی با زمان» است. «همفازی کیهانی» نوعی همسویی و هماهنگی با اجزای هستی است که به درک وحدت هستی نیز منجر میشود. به بیان دیگر، «همفازی کیهانی» درک ارتباط و پیوستگی همه اجزای هستی و وابستگی آنها با یکدیگر است که در کنار هم یک پیکر را بهوجود آوردهاند. با چنین ادراکی معلوم میشود هیچ جزئی را نمیتوان از این پیکر حذف کرد.
انسان نیز جزئی از مجموعه هستی است که اگر همسو و همآوا با سایر اجزای این مجموعه و در صلح با آنها نباشد، دچار آسیبهای ذهنی، روانی و جسمی مختلفی خواهد شد و طول عمر کمتری خواهد داشت. بر عکس، یکی از انواع مصونیت انسان (بلکه مهمترین آنها) مصونیت از طریق عشق است. در صورت عشقورزی با هستی، حتی مواجه شدن با عوامل بیماریزا چندان خطری به دنبال ندارد. بنابراین، در مجموع میتوان گفت که هماهنگی با هستی و اجزای آن و شناخت قدر هر یک از این اجزا نشانه «صلح با هستی» است و اگرچه این صلح به آسانی صلح با خدا بهدست نمیآید، از طریق ارتباط با او و به لطف و رحمتش قابل دستیابی است.
صلح با خود
انسان هنگامی به صلح با خود میرسد که به جایگاه خویش در هستی پی برده، به خودشناسی رسیده باشد و بتواند بر اساس این آگاهی، مدیریت سالم و پویایی برای قوای فردی خود اعمال کند. برای فهم بهتر این موضوع لازم است که انواع تضاد با خود، مورد بررسی قرار گیرد. زمینه اصلی تضاد با خود و هر نوع تضاد دیگری، دوقطبی بودن وجود انسان است که امکان آزمایش و رشد او را فراهم میکند. یک نوع دیگر از عوامل اصلی تضاد با خود، هر یک از گرایشهای چندگانهای است که مربوط به نرمافزار «بنیاد» بوده، از بدو تولد با انسان همراه است. منظور از نرمافزار بنیاد، طینت و سرشتی است که نوزاد از بدو تولد با خود همراه دارد. این مجموعه، شامل «عزلتطلبی»، «برتری طلبی» و «مهرطلبی» است که به ترتیب رفتارهای واکنشی گریزجویانه، تهاجمی و سازشکارانه را ایجاد میکنند.
فرد عزلتطلب تمایل دارد که از هر مزاحمتی دور باشد. به همین دلیل، با کمترین مزاحمتی دچار آشفتگی درونی میشود. گرایش و تلاش فرد برتریطلب این است که دیگران را تحت قدرت خود در بیاورد. بنابراین؛ وقتی با کسی مواجه شود که این سلطه را نمیپذیرد، شکست میخورد و سرخورده میشود. نقطه ضعف فرد مهرطلب نیز این است که دوست دارد همواره مورد توجه و محبت دیگران باشد. به دلیل همین نیاز است که هر نوع بیمهری او را دگرگون میکند و در اثر احساس کمبود محبت، دچار بهم ریختگی میشود.
نکته مهم این است که در یک شخصیت سالم (از نظر روانشناسی)، بین این سه تمایل و واکنشهای مربوط به آنها تعادل برقرار است. معرفت و آگاهی، همفازی کیهانی و به دنبال آن، اصلاح بینشها، به ایجاد این تعادل کمک میکند.
نقش معیارها و بینشهای فرد در تضاد یا صلح با خود، نه تنها در مورد این ویژگیهای مربوط به بنیاد اهمیت دارد، بلکه تجربه نشان میدهد که در انواع دیگر تضاد با خود نیز ناآگاهی، معیارهای غلط و بینشهای نادرست، دلیل عمده نابسامانی هستند. به نمونههایی از این تضادها اشاره میشود:
- در صورتی که فرد، آمادگی رو به رو شدن با تضادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… را نداشته باشد، در هنگام مواجه شدن با آنها به راحتی تعادل درونی خود را از دست میدهد و در اصطلاح، دچار تضاد با خود میشود.
- در شرایطی که انسان نمیتواند خوب و بد را از هم تشخیص دهد و از این بابت احساس درماندگی میکند، هم در هنگام انتخاب، دچار به هم ریختگی میشود و هم در صورتی که انتخاب او به نتیجه مطلوبی نرسد، از تضاد با خود رنج میبرد.
- اگر بین عمل و اندیشه کسی تطابق و هماهنگی وجود نداشته باشد، کمترین آسیبی که خواهد دید، افزایش فشارهای درونی است که در نهایت منجر به بیماریهای روانتنی خواهد شد. یکی از انواع تضاد عمل و اندیشه، همان رفتارهای دوگانه است که منجر به بیماری روانتنی میشود. این فشارها نشانه تضاد با خود هستند.
- کسانی که دچار خودشیفتگی هستند، به ظاهر در صلح با خود به سر میبرند؛ اما خودشیفتگی، ضربهپذیری فرد را بسیار افزایش میدهد. بنابراین، بر خلاف تصور، این افراد دچار تضاد درونی شدیدی هستند.
- کسانی که فاصله زیادی بین وضعیت واقعی و شخصیت ایدهآل خود مییابند، دچار تضادی هستند که حتی ممکن است به دلیل آن و در اثر واکنش دفاع روانی به جنون کشیده شوند.
به هر حال، عوامل تضاد که در هر یک از این نمونهها ذکر شد، موانعی بر سر راه صلح با خود هستند. برای کنترل و مدیریت همه این عوامل، آگاهی و درکی لازم است که انسان را به خودشناسی وسیعی برساند. چنین درکی در نتیجه «حرکت عرفانی» بهدست میآید و این حقیقت، نشان میدهد که ارتباط و اتصال با خدا (که اصل و اساس حرکت عرفانی است) در ایجاد صلح با خود نیز بسیار اهمیت دارد.
صلح با دیگران
تضاد با دیگران، سد اصلی در رسیدن به مقام انسان صالح است. یکی از تفاوتهای انسان در نسبت با سایر موجودات این است که رفتار ثابت و از پیش تعیین شدهای ندارد و میتواند بر اساس اختیار خود، در هر لحظه، اثر وجودی جدیدی (از قبیل فکر، عمل و بیان) داشته باشد. به عبارت دیگر، او در حد خود، یک خالق است و وقتی با همنوعان خود رابطه برقرار میکند، آنها را در معرض آثار وجودی متنوع خویش قرار میدهد. این باعث میشود اختلاف نظرات، تضاد منافع، آزارها و سوء برداشتها، زمینه تضاد افراد با یکدیگر را فراهم کند. بنابراین، با این که ممکن است انسان با درک هستی (بهعنوان تن واحد) به تقدس هر جزء آن پی برد و به مقام «صلح با هستی» برسد، به راحتی از تضاد با انسانهای دیگر رهایی نمییابد. در این حالت، این حقیقت که هر انسانی یکی از تجلیات الهی است، نادیده گرفته میشود و افراد، تقدس و احترام خود را در دید یکدیگر از دست میدهند.
اما زمانی که فرد، به معرفتی برسد که بتواند هر کسی را در جایگاه خودش بپذیرد، با این که ممکن است عملکرد دیگران را ناپسند بداند، نسبت به خود آنها نفرت و تضادی نخواهد داشت. بنابراین، در عین حال که از روشها و بینشهای غلط آنها رو برمیگرداند و حتی با روش مناسب، با آن مقابله میکند، در درون خود به همه آن افراد به عنوان تجلیات حق احترام میگذارد و با آنها در صلح است.

صلح جهــانــی
امروزه صلح جهانی یکی از جدیترین و مهمترین گفتمانها در سطح روابط بینالملل است که با نگاهی جدید در پی فراگیر نمودن این هدف متعالی در ابعاد گسترده و در سطوح مختلف جوامع بشری تلاش مینماید.
جهانی شدن پدیده صلح این کهن آرمان انسانی بر کمرنگ شدن مرزها، همگرایی ملل، تحقق کامل حقوق و آزادیهای بشری اثر میگذارد. از طرفی پیش نیاز توسعه صلح جهانی، ارتباط و گفتگوی میان صاحبان اندیشه است تا از این طریق شاهد تغییراتی بنیادین در جهانبینی و عملکرد افراد تاثیرگذار در روی کره خاکی باشیم. حفظ صلح و گسترش عدالت یکی از مبانی اصلی تحقق و اجرایی شدن حقوق بشری است که از طریق دستیابی به دیدگاه اینتریونیورسالیزم یا هستی وطنی و تکثر این اندیشه در عرصه جهانی هرگونه عامل تهدید نسبت به زندگی انسانها و تمامی موجودات زنده برچیده گردد. آنچه که امروز به عنوان اغتشاش خصمانه در پهنه گیتی شاهد آن هستیم، به دلیل فقدان صلح و نقض عدالت میباشد که بهصورتی جدی، همواره امنیت بینالملل و همچنین شرایط زیست محیطی را برای تمامی ساکنین کره زمین ترعیب نموده است.
از اهداف سازمان صلح طاهری، توسعهی صلحی پایدار، زندگی مسالمتآمیز و گسترش عدالت و حفاظت از محیط زیست میباشد که در جهت تحقق این اهداف از تمامی سازمانها و نهادهای بینالمللی دعوت به همکاری همه جانبه مینماید.





